منو

ــ چگونه مى‌توان باور داشت كه با وجود علي (ع) در درون منزل،‌ همسر او براى باز كردن در خانه برود! چرا خود علي (ع) براى بازكردن در نرفت؟!

سؤال:

چگونه مى‌توان باور داشت كه با وجود علي (ع) در درون منزل،‌ همسر او براى باز كردن در خانه برود! چرا خود علي(ع) براى بازكردن در نرفت؟!

 

جواب:

أوّلاً: آن چه كه از روايات استفاده مى‏شود اینستکه حضرت زهرا پشت در نرفت؛ بلكه جلوى در ايستاده بود كه با ديدن عمر و همراهان او به داخل خانه رفت و در را بست؛ پس اصلا حضرت زهرا(س) پشت در نرفته بودد تا اين اشكال پيش بيايد.

علامه مجلسی در بحارالانوار نوشته‌ است که:

«... عمر گفت: برخيزيد تا پيش او (علي) برويم، پس ابوبكر، عمر، عثمان،‌ خالد بن وليد، مغيرة بن شعبة،‌ ابوعبيد جراح، سالم مولى ابوحذيفة، قنفذ و من به همراه او راه افتاديم، چون نزديك خانه رسيديم، فاطمه آنان را ديد و لذا در را بست و شك نداشت كه بدون اجازه وارد نخواهند شد، ...»(1)

 ثانياً: حضرت صديقه شكى نداشت كه جمعيت بدون اذن داخل منزل نخواهند ‏شد؛ چون نص قرآن است كه بدون اجازه وارد خانه كسى نشويد در سوره نور آیات 27 و 28 آمده است:

«اى افرادى كه ايمان آورده‏ايد! در خانه‏هايى غير از خانه خود وارد نشويد تا اجازه بگيريد و بر اهل آن خانه سلام كنيد اين براى شما بهتر است شايد متذكّر شويد! و اگر كسى را در آن نيافتيد، وارد نشويد تا به شما اجازه داده شود»

افزون بر اين، تصور آن بود كه با توجه به موقعيت حضرت زهرا (س) و احترام رسول اكرم‏ (ص) مردم با ديدن حضرت صديقه خجالت بكشند و متعرض نشوند همچنان كه عدّه‏اى با شنيدن صداى حضرت صديقه برگشتند. در تاریخ آمده است که:

«... عمر همراه عده‌اى به طرف خانه فاطمه آمد و در را كوبيد، فاطمه با شنيدن سر وصداى جمعيت با صداى بلند و همراه گريه فرياد زد: اى رسول خدا چه مصيبت‌هايى پس از تو از پسر خطاب و پسر ابوقحافه مى‌بينيم. گروهى با شنيدن گريه فاطمه دلشان به درد آمد و با گريه آنجا را ترك كردند؛ اما عمر با گروهى ديگر باقى ماندند...»(2)

بنابراين حضرت صديقه طاهره، هنگام هجوم، با ديدن عمر و همراهانش در را بست و نزديك دَر ايستاده بود و احتمال نمى‌داد كه با وجود آن حضرت متعرض خانه شوند و اين بي‌شرمى مهاجمان بود كه حرمت خانه و اهل آن را رعايت نكردند

 

-----------------------------------------------

(1) بحار الأنوار، ج 28، ص 227

(2) الإمامة والسياسة، ج1، ص 16