منو

ــ آیا اختصاص یافتن قسمتی از خمس به سادات، تبعیض نیست؟!

پرسش:

نیمی  از خمسی که به مراجع تقلید داده میشود به عنوان «سهم امام» است و برای کارهای خیر و ترویج امور دینی استفاده میشود، ولی نیمی دیگر از آن به عنوان «سهم سادات» بوده و به آنها داده؛ سؤال اینست که آیا اختصاص نصفی از خمس به سادات، تبعیض نیست؟ چرا در خمس برای فقرای غیر سیّد، هیچ سهمی در نظر گرفته نشده است؟! 

 

پاسخ:

در کتاب «تفسیر نمونه» در مورد جواب این سؤال آمده است که:

اولا: نيمى از خمس كه مربوط به سادات و بنى هاشم است منحصرا بايد به نيازمندان آنان داده شود، آن هم به اندازة احتياجات يك سال، و نه بيشتر، بنابراين تنها ساداتی مى‏توانند از آن استفاده كنند كه يا از كار افتاده‏اند، و بيمارند، و يا كودك يتيم و يا كسان ديگرى كه به علتى در بن‏بست از نظر هزينه زندگى قرار دارند.

ثانيا: نيازمندان سادات، حق ندارند چيزى از زكات مصرف كنند، و به جاى آن مى‏توانند تنها از همين قسمت خمس استفاده نمايند.

ثالثا: اگر سهم سادات كه نيمى از خمس است، از نيازمندى ساداتِ موجود، بيشتر باشد بايد آن را به بيت المال ريخت و در مصارف ديگر مصرف نمود. همانطور كه اگر سهم سادات كفايت آنها را ندهد بايد از بيت المال و يا سهم «زكات» به آنها داد.

با توجه به جهات سه‏گانه فوق روشن مى‏شود كه در حقيقت هيچگونه تفاوتي از نظر مادّى ميان سادات و غير سادات گذارده نشده است. نيازمندان غير سادات مى‏توانند مخارج سال خود را از محل زكات بگيرند ولى از خمس محرومند، و نيازمندان سادات تنها مى‏توانند از محل خمس استفاده كنند، اما حق استفاده از زكات را ندارند.

در حديثى نيز از امام صادق مى‏خوانيم: «جمعى از بنى هاشم به خدمت پيامبر رسيدند و تقاضـا كردند كه آنها را مأمور جمـع‏آورى زكاتِ

چهار پايان كنند و گفتند اين سهمى را كه خداوند براى جمع‏آورى كنندگانِ زكات تعييـن كرده است،  ما به آن سزاوارتـريم. پيامبر فرمـود: اى

بنى عبد المطلب! زكات نه براى من حلال است، و نه براى شما، ولى من به جاى اين محروميّت، به شما وعده شفاعت مى‏دهم .... شما به آنچه خداوند و پيامبر برايتان تعيين كرده راضى باشيد (و كار به امر زكات نداشته باشيد.) آنها گفتند راضى شديم.» 

از اين حديث به خوبى استفاده مى‏ شود كه بنى هاشم اين را يك نوع محروميّت براى خود مى‏ديدند و پيامبر در مقابل آن، به آنها وعده ی شفاعت داد.(1)

 

-----------

1. برگرفته از: تفسير نمونه، ج‏7، ص182