منو

ــ اگر امامت، منصبی الهی است چرا امام علی از مردم میخواهد که او را رها کرده و به دنبال دیگری بروند؟!

پرسش:

شیعیان می‌گویند: امامت یک منصب الهی است. خداوند پیامبر را انتخاب و معیّن فرمود و همچنین امام را انتخاب و منصوب فرمود. اما اشکالی که هست این است که خداوند حضرت علی (ع) را برگزید، ولی آن‌حضرت می‌فرماید: «مرا رها کنید و بروید دنبال کسی دیگر. من به عنوان وکیل یا معاون شما باشم بهتر از این‌که امام یا خلیفه بشوم.» و نیز خداوند حسن بن علی(ع) را برگزید ولی او امامت را به دشمن دیرینه شیعه، معاویه بخشید. پس حضرت علی و فرزندش خودشان اصول امامت را در هم شکستند. پاسخ این اشکال چیست؟

 

پاسخ:

امیر المؤمنین علی(ع) در گفتاری به صراحت بیان می‌کند که چرا بعد از 25 سال از پذیرش زعامت مسلمانان سرباز زده در حالی که خداوند او را به این مقام برگزیده بود و او نیز خود را شایسته این مقام می‌دانست: «رهايم كنيد و غير مرا بخواهيد؛ زيرا ما با حادثه‌اى روبه‌رو هستيم كه آن‌را چهره‌ها و رنگ‌ها است، حادثه‌اى كه دل‌ها بر آن استوار، و عقل‌ها بر آن پايدار نمی‌ماند. آفاق حقيقت را ابر سياه گرفته، و راه مستقيم دگرگون و ناشناخته شده است. بدانيد اگر خواسته شما را پاسخ دهم بر اساس آنچه خود می‌دانم با شما رفتار می‌كنم، و به گفتار هيچ گوينده و سرزنش هيچ سرزنش كننده‌اى توجه نمی‌كنم. و اگر رهايم كنيد مانند يكى از شما خواهم بود، و شايد شنواتر و فرمانبردارتر از شما براى كسى باشم كه حكومت خود را به او می‌سپاريد. و من براى شما به وزارت بنشينم بهتر از قيام به امارت است‏».[1]

آری؛ آینده نیز همین را نشان داد و تاریخ ثبت کرد که مشکلات و مسائل بسیاری بعد از حکومت امام به وجود آمد و مردم نیز از پیروی امام سرباز زدند به نوعی که امام، مردم را این‌گونه خطاب می‌کند: «اُف بر شما، كه از توبيختان به تنگ آمده‌ام. آيا در عوض حيات دائمى به زندگى دنيا راضى شده‌ايد؟ و بجاى عزت به ذلت دل خوش كرده‌ايد؟ چون شما را به جهاد دعوت می‌كنم ديدگانتان به گردش می‌افتد گويى به سختى جان كندن دچار شده، و در بيهوشى غفلت فرو رفته‌ايد، به طورى كه راه گفت و شنودتان با من بسته می‌شود و در پاسخ من دچار سرگردانى می‌شويد گويى دلتان گرفتار اختلال شده و عقلتان از كار افتاده است. هيچ گاه براى من مردم مطمئنّى نيستيد، و پشتوانه قابل توجهى نمی‌باشيد، و ياران توانمندى نيستيد كه به شما نياز افتد».[2]

اما در مورد امام حسن(ع)؛ ایشان حدود شش ماه جانشین پدر خود بود و حتی لشکری برای جنگ با معاویه فراهم آورد، اما این سپاه پراکندگی‌های بسیار داشت و عملاً از هم پاشیده شد و امام مجبور به ترک جنگ و پذیرش صلح شد. اما این به معنای پذیرش این‌که امام، معاویه را جانشین پیامبر(ص) بداند نیست، بلکه حتی در برخی منابع آمده که امام حسن در صلح‌نامه خود با معاویه شرط کرد که معاویه را امیر المؤمنین نخوانده و بدین طریق به او مشروعیت ندهد: «بايع الحسن بن علی صلوات الله عليه معاوية على أن‏ لا يسميه‏ أمير المؤمنين‏».[3] امام حسن(ع) همچون امام علی(ع) که مجبور به بیعت با خلفا شد، با معاویه بیعت کرد و شاید این بیعت از باب «براى مردم حاكمى لازم است چه نيكوكار و چه بدكار، كه مؤمن در عرصه حكومت او به راه حقّش ادامه دهد»[4] بوده باشد.

علاوه بر موارد جزئی که ذکر آن گذشت، به صورت کلی می‌توان نبود یاران مورد اطمینان به اندازه کافی را از علل اصلی رد حکومت توسط ائمه دانست و علاوه بر این دو امام، از ائمه دیگر نیز چنین چیزهایی نقل شده و این به جهت حفظ اسلام و تشیّع بوده است؛ همان‌طور که در برخی زمان‌ها شهادت و قیام، لازمه حفظ اسلام می‌باشد.

 

 ------------------------

[1]. «دَعُونِي وَ الْتَمِسُوا غَيْرِي‏ فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ‏ لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ‏ وَ لَا تَثْبُتُ عَلَيْهِ الْعُقُولُ‏ وَ إِنَّ الْآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ‏ وَ الْمَحَجَّةَ قَدْ تَنَكَّرَتْ. وَ اعْلَمُوا أَنِّي إِنْ أَجَبْتُكُمْ رَكِبْتُ بِكُمْ مَا أَعْلَمُ‏ وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ‏ وَ إِنْ تَرَكْتُمُونِي فَأَنَا كَأَحَدِكُمْ‏ وَ لَعَلِّي أَسْمَعُكُمْ وَ أَطْوَعُكُمْ لِمَنْ وَلَّيْتُمُوهُ أَمْرَكُمْ‏ وَ أَنَا لَكُمْ وَزِيراً خَيْرٌ لَكُمْ مِنِّي أَمِيرا»؛ شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، خطبه 92، ص 136، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.

[2]. همان، خطبه 34، ص 78.

[3]. «امام حسن(ع) با معاويه بيعت و صلح فرمود با شروطی از جمله این‌که كه او را امير المؤمنين نخوانند»؛ شیخ صدوق، علل الشرائع، ج 1، ص 212، قم، کتاب فروشی داوری، چاپ اول، 1385ش؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 44، ص 2، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.

[4]. «إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ يَعْمَلُ فِي إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِن‏»؛ نهج البلاغة، خطبه 40، ص 82.

 

به نقل از سایت اسلام کوئیست