ــ چرا امام حسن علیه السلام، همسران متعدد داشته است؟
- دسته: ائمه (علیهم السلام)
- بازدید: 561
سؤال:
برخی از مورّخان، همسران متعدّدى به امام حسن (ع) نسبت داده و نوشته اند که آن حضرت همسران متعدّدى تزویج مى کرد و پس از اندکى آنها را طلاق مى داد و به جاى آن ها زنان دیگرى اختیار مى نمود. آیا این کار نشانه ی دنیا پرستی نیست؟!
جواب:
چنین مطلبی صحت ندارد. از شواهد این مطلب، تعداد فرزندان آن حضرت است که طبق نوشته مورّخان، اگر آن حضرت همسران زیادى اختیار کرده بود، لازمه اش این بود که فرزندان زیادى هم داشته باشد در صورتى که چنین نیست; بالاترین رقم را در مورد فرزندان امام حسن (ع) ابن جوزى نوشته است که 23 نفر مى باشد. (1)
یعقوبى، فرزندان آن حضرت را هشت نفر؛ (2)
ابن شهر آشوب سیزده پسر و یک دختر؛ (3)
ابن خشاب یازده پسر و یک دختر؛ (4)
طبرسى شانزده پسر و یک دختر؛ (5)
و مرحوم شیخ مفید که در این گونه مباحث بیش از دیگران دقّت و تحقیق داشته، تعداد فرزندان آن حضرت را جمعاً پانزده نفر (اعم از دختر و پسر) مى داند. (6)
صاحب کتاب «العدد» که همسران زیادى براى آن حضرت نوشته است، در عین حال فرزندان حضرت مجتبى(ع) را بیش از پانزده نفر ننوشته است. (7)
بدین ترتیب طبق تصریح مورّخان، امام مجتبى (ع) حدّاکثر بیش از بیست و سه فرزند نداشته است و این نشان مى دهد که موضوع تعدّد زوجات آن حضرت به آن صورت که در پاره اى از کتاب ها به چشم مى خورد کاملا بى اساس است.
در زمان ما نیز کسانى یافت مى شوند که این اندازه اولاد داشته باشند - بدون آن که زنان زیادى بگیرند - و احتمال این که آن حضرت همسران زیادى داشته ولى عقیم بوده اند و یا به علل دیگرى فرزندى به دنیا نیاورده اند نیز بسیار ضعیف است و این گونه احتمالات در بررسى موضوعات و مسائل تاریخى فاقد ارزش مى باشد.
آیا با توجّه به این تعداد فرزندان، دروغ بودن نسبت ده ها همسر به امام حسن (ع)روشن به نظر نمى رسد؟ و آیا با توجّه به این سند تاریخى، نباید گفت که این گونه اخبار دروغین، ساخته و پرداخته عمّال بنى امیّه است که در جعل اخبار سابقه فراوانى داشتند؟!
علاوه بر این مورّخانى که تعداد زنان حضرت امام مجتبى(ع) را زیاد نوشته اند، از تعیین نام آنها و یا نام قبیله آنها فرومانده اند و فقط چند تن از دانشمندان به ذکر نام همسران معدودى اکتفا کرده اند!
خنده آورتر آن که برخى از محدثّان که به نحو مبالغه آمیزى ده ها همسر به آن حضرت نسبت داده اند، نوشته اند که پس از شهادت حضرت، همه آن زنها، پاى برهنه در تشییع جنازه امام شرکت کردند. (8)
بى پایگى این سخن از آن جا پیداست که شرکت زنان، آن هم پاى برهنه در میان نامحرمان، معلوم نیست از نظر اسلام تا چه پایه درست است؟!اگر چنین چیزى در محیط مدینه صورت مى گرفت؛ آیا فقهاى اهل تسنّن که همواره دنبال دستاویزى جهت خرده گیرى از اهل بیت(ع) مى گشتند، آن را به باد انتقاد نمى گرفتند؟!
بعلاوه، زنانى که به واسطه طلاق از شوهران خود جدا مى شوند، از نظر عاطفى نه تنها هیچ گونه همبستگى با شوهران سابق خود ندارند، بلکه درباره آنها به شدّت دچار افکار منفى مى شوند؛ بنابر این چگونه قابل قبول است زنانى که پیوند ازدواج آنها مدّتى پیش قطع شده بود، در تشییع جنازه شرکت کنند؟!
آیا این موضوع ثابت نمى کند که تعداد همسران آن حضرت نیز از این قبیل است؟!
حلّ مسأله
آنچه در این زمینه به نظر مى رسد این است که اگر فرض کنیم این عددهاى بزرگ حقیقت داشته است، باید بگوییم مسلمانان آن عصر به واسطه علاقه خاصّى که به پیامبر(ص) داشتند، مى خواستند به افتخار خویشاوندى و قرابت با پیامبر نایل گردند و چون پیشواى دوّم، نوه بزرگ آن حضرت و فرزند ارشد امیرمؤمنان بود، گاهى دختران خود را داوطلبانه به حضرت مجتبى(ع) تزویج مى کردند و تنها به تشریفات عقد شرعى اکتفا مى نمودند. بنابر این آنها زنان افتخارى پیشواى دوّم محسوب مى شدند که صرفاً روى جهت فوق با حضرت وصلت مى کردند.
و نیز به احتمال قوى، عدّه اى از زنانى که به نام همسران آن حضرت در تاریخ ثبت شده است، زنان بى پناهى بودند که امام مجتبى(ع) تکفّل آنها را به عهده گرفته بود و براى آن که تحقیر نشوند، برحسب ظاهر آنها را تزویج مى نمود. (9)
یک شاهد این معنا، جریانى است که «ابن جوزى» دانشمند معروف جهان تسنّن نقل مى کند و خلاصه آن از این قرار است:
یکى از مسلمانان به نام «عبدالله بن عامر» همسر خود را طلاق داد، پس از پایان عدّه، امام مجتبى(ع) او را تزویج کرد.
بعد از مدّتى عبدالله براى گرفتن امانتى که نزد همسر سابقش بود به خانه امام(ع)مراجعه کرد، امام(ع) فرمود: «من براى این، همسر مطلّقه تو را تزویج کردم که در این مدّت کدورتى که میان شما به وجود آمده بود برطرف گردد، اینک آماده ام او را طلاق بدهم تا زندگى مشترک خود را از نو آغاز کنید». (10)
آری برخی از ازدواجهای امام حسن(ع) با این هدف صورت می گرفته است.
-------------------------------------------------------------
1. تذکره، ص 214.
2. تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 216.
3. مناقب ج 4، ص 29.
4. طبق نقل شبلنجى در نور الابصار ص 124.
5. ارشاد، چاپ قدیم.
6. اعلام الورى، ص 212.
7. بحار، ج 44، ص 173.
8. رامش افزاى، نوشته عبدالله المحدّث (طبق مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 30)
9. صلح الحسن، ص 26.
10. تذکره ابن جوزى، ص 210.
