منو

ــ اعتراض حضرت زهرا به حضرت علی!!!

سؤال:

طبق روايت شيعيان، حضرت زهرا (س) پس از بازگشت از مسجد و ايراد خطبه در آنجا علي (ع) را سرزنش نمودند كه: «شما مانند جنين در خانه نشسته‌اى و آن‌ها حق من و تو را غصب كردند... »(1) مگر شعیان معتقد نيستند كه حضرت زهرا(س) معصوم است، آيا يك معصوم با معصوم ديگر دعوا ميكند؟!!

 

جواب:

اولا: این روایت، مرسل (یعنی ضعیف) می باشد و  نمی توان به آن استناد کرد.

ثانیا: علامه مجلسى از  اين شبهه اين گونه جواب داده‌اند:

«حضرت زهرا(س) مى‌خواستند كارهاى زشت غاصبان حكومت را مجسم كنند و بفهمانند كه اين ها چه ستم‌هايى روا داشته‌اند، در حقيقت تندى حضرت به خاطر اين مصلحت بوده است؛ زيرا گاهى انسان مى‌خواهد عظمت مطلبى را به كسى به فهماند، او را مورد خطاب و عتاب قرار مى‌دهد، در حالى كه مقصودش تندى به آن شخص نيست؛ اين مسأله در گفتگوها مرسوم و معمول است؛ مثلا فرض كنيد: پادشاه يا حاكم يك مملكت، هنگامى كه مشاهده مى‌كند بعضى از مردم كار خلافى مرتكب شده‌اند، براى اين كه اهميت كارِ خلاف آنان را بفهماند، برخى از كارگذارانش را مورد عتاب قرار مى دهد؛ با اين كه مى‌داند او تقصيرى ندارد؛ ولى مى‌خواهد با اين خطاب و عتاب خود، اهميت و عظمت كار زشت آنان را مجسم نمايد.

نمونه ديگر آن، هنگامى است كه حضرت موسى (ع) از كوه طور بازگشت و مشاهده كرد كه بنى اسرائيل گوساله پرست شده‌اند، در اين جا هارون(ع) را مورد عتاب قرار داده و توبيخ نمود، ريشش را گرفت و گفت: چه كردى؟ هارون پاسخ داد:

يَابْنَ أُمّ، لاتَأْخُذْ بِلِحْيَتى وَلابِرَأْسى إنّى خَشيتُ اَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْن بَنِى اسرائيلَ ولَمْ تَرْقُبْ قَوْلى...  (طه /94.) ترجمه:«اى پسر مادرم! ريش و سر مرا نگير، من ترسيدم بگويى چرا بين بنى اسرائيل اختلاف انداختى و سخن مرا اهميت ندادى.»

 آری حضرت موسىمى‌داند كه هارون تقصيرى ندارد؛ ولى مى‌خواهد زشتى كار بنى اسرائيل را مجسم نمايد و اهميت اين مسأله را برساند و لذا در ظاهر با برادرش دعوا مى‌كند.

حضرت فاطمه عليها السلام مى‌خواست عظمت ستم وارده را منعكس كند و لذا با اين لحن صحبت مى‌كند تا به اين وسيله به مردم آن زمان و به تاريخ بفهماند كه چه ستم‌هايى بر اهل بيت عليهم السلام وارد شده است.» (2)

پس دعوايى در كار نيست؛ بلكه اوج هيجان دخت گرامى رسول خدا را در ستم‌هايي كه ديده است مى‌رساند، و از طرفى براى ثبت در تاريخ از اين روش استفاده كرده است تا دشمنانش را سر در گم نموده و آيندگان را از آنچه گذشته است با خبر نمايد.

 

 

 

---------------------------------------------------

(1) اصل روایت: «پس هنگامى كه حضرت زهرا(س) به خانه بازگشت، خطاب به اميرالمؤمنين(ع) فرمود: اى پسر ابوطالب! سلام بر تو، همچون كودكى كه در شكم مادر جمع شده و زانو در بغل گرفته، كنج خانه نشسته‌اى؟، همانند آدم هاى ظنين و متهم به گوشه‌اى نشسته‌اى. تو كسى بودى كه بال‌هاى باز شكارى [شجاعان عرب] را در هم كوبيدى، حال بى‌سلاحان به تو خيانت كرده‌اند. اين پسر ابى قحافة [ابوبكر]، عطيه پدرم و وسيله زندگى ساده فرزندانم را از من مى‌ربايد. همانا او [أبو بكر] كوشش كرد كه با من دشمنى كند و او را در مكالمه‌اى كه با وى داشتم، دشمن‌ترين ] و لجبازترين] دشمن‌ها يافتم تا آن جا كه انصار، يارى خود را از من دريغ داشتند، مهاجرين، ارتباط خويش را با من ناديده گرفتند و جماعت [حاضر در مسجد]، چشم خود را روى هم نهادند تا مرا نبينند، نه كسى بود كه دفاع [از من] كند و نه كسى مانع [از ستم] شد. در حالى به سوى مسجد رفتم كه بغض گلويم را گرفته و درد دل خود را پوشانده بودم، و در حالتى به منزل بازگشتم كه [به علت عدم يارى مسلمانان] خفيف و خوار شده بودم. از روزى كه تندى شمشيرت را از بين بردى، صورت خود را ذليل نمودى. روزى گرگ ها را مى‌دريدى و امروز خاك را فرش خود قرار داده‌اى ]و گوشه اى نشسته‌اى[، جلوى هيچ گوينده‌اى را نمى‌گيرى! و هيچ كار مؤثرى، در جهت دفع فتنه موجود، انجام نداده‌اى و من هم هيچ اختيارى ندارم. اى كاش پيش از اين حالت سكون و گوشه نشينى، من مُرده بودم و اى كاش پيش از اين كه به اين حالت ذلّتِ [ظاهرى] بيفتم، مُرده بودم. خداوند، از قِبَل من، عذر خواه من باشد از شما، از جهت اين كه شما در مواردى ستم هايى را از من دفع نمودى و در مواردى از من حمايت كردى و واى بر من در هر صبحدمى، واى بر من در هر شبانگاهى و تكيه گاهِ [ما] مُرد و بازو[ى ما] سست شد، شكايتم را به پدرم و عرض حالم را به پروردگارم ارائه مى‌كنم و عذاب و انتقام او از ديگران شديدتر خواهد بود.» به نقل از : الاحتجاج، ج 1 ، ص 145

(2) بحار الأنوار، ج 29 ، ص 234